یادکدام صفحه اش افتادی؟
یادکدام صفحه اش افتادی؟
نظرات شما عزیزان:
اونجایی که سارا سینی و سیب دارد ....
آن مرد زیر باران با اسب آمد
شعر آخر کتاب که میگفت
خوشا به حالت ای روستایی ... چه شاد و خرم ... چه با صفایی ... در شهر ما نیست جز دود ماشین
دلم گرفته از آن و از این
ای کاش من هم پرنده بودم
با شادمانی پر می گشودم
میرفتم از شهر به روستایی
آنجا که دارد آب و هوایی ...
شاعرش هم یا قیصر امین پور بودش یا مصطفی رحمان دوست
آن مرد زیر باران با اسب آمد
شعر آخر کتاب که میگفت
خوشا به حالت ای روستایی ... چه شاد و خرم ... چه با صفایی ... در شهر ما نیست جز دود ماشین
دلم گرفته از آن و از این
ای کاش من هم پرنده بودم
با شادمانی پر می گشودم
میرفتم از شهر به روستایی
آنجا که دارد آب و هوایی ...
شاعرش هم یا قیصر امین پور بودش یا مصطفی رحمان دوست
اسما 

ساعت10:34---3 اسفند 1392
هههههههه یادم نیس خداییش.gif)
.gif)